مدرسه

هی اسید و باز دعوا می کنند

 

خاک عالم بر سر ما می کنند

 

 

درس چون در مغز داغم می رود

 

می شود فرار و فوری می پرد

 

 

بار سنگین فیزیک لج کرده است

 

اهرم ذهن مرا کج کرده است

 

روز و شب معلوم و مجهول می کنم

 

ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم

این مسائل که فیزیک بر هم زده

 

مرکز ثقل مرا بر هم زده

جبر و مجهولات آن هم درد است

 

چهره ام از دست این جبر زرد است

 

گه گله از دست تانژانت می کنم

 

گه شکایت از کتانژانت می کنم

 

گر بخوانی بیست بار این زیست را

 

ای دریغ هرگز نبینی بیست را

 

 

از زبان خارجه آشفته ام

 

در سرزنگ زبان من خفته ام

 

 

قلبم از جغرافیا غمگین شده

 

بس که کوه دارد دلم سنگین شده

 

 

 الغرض ای دوستان من خسته ام

 

 در کلاس چون مرغکی پر بسته ام



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: