ستاره های گمشده ی من
ساحل تنهایی من همیشه دوستت دارم
بر ساحل دریای مواج زندگیم به موج های خروشان می نگرم!

به پستی ها و بلندی ها، به ساده بودن ها

گاه قایقی می آید

دستی تکان می دهد و سلامی می کند

می ماند، می گوید!

می شنوم، می فهمم

و من می اندیشم:

کدام اندوهش را برایم به ارمغان آورده است؟

از کدام تیربار حادثه به من پناه آورده

از چه سخن خواهد گفت؟ از نبودن ها و سختی این نیستی ها!

دریای من! همیشه مواج است

و مسافران دریای من

همیشه اندوهی بر لب

و دلی از حادثه ای شکسته

وچشم بارانی دارند!

اینجا همیشه طوفانی ست!

و مسافران دریای من

گاه مرمت می شوند

و گاه زخم هایشان اندکی التیام می یابد

اما میل رفتن نخواهند داشت!

اینجا همیشه مهمانی ست!

اینجا ساحل تنهایی من است!

با مهمانهایش، با خوبی هایشان!

باز هم

اینجا ساحل تنهایی من است!

و روزی در این دریا غرق خواهم شد!

دریای زندگیِ من

زندگیِ من کجایی

فریب عشق را در نگاه اول نخورید

آیا ممکن است کسی راملاقات کنید و در همان لحظه احساس کنید که او همسر ایده‌آل شماست و اشتباه هم نکرده باشید؟ واقعیت این است که زوج‌هایی وجود دارند که 30‌سال با هم زندگی کرده‌اند و می‌گویندکه در همان ملاقات اول، می‌دانستند که همسر ایده‌آل خود را یافته‌اند.

وقتی از بسیاری از  افرادی که ازدواج کرده‌اند سؤال می‌شود چطور همسرشان را پیدا کرده‌اند می‌گویند که در یک نگاه شریک زندگی‌شان را یافته‌اند، شاید تعجب کنید ولی آنها هر دو بر این باورند که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده. آیا ممکن است کسی را ملاقات کنید و در همان لحظه احساس کنید که او همسر ایده‌آل شماست و اشتباه هم نکرده باشید؟ واقعیت این است که زوج‌هایی وجود دارند که 30‌سال با هم زندگی کرده‌اند و می‌گویند که در همان ملاقات اول، می‌دانستند که همسر ایده‌آل خود را یافته‌اند. آیا این همان «عشق در نگاه اول» نبوده است؟ ممکن است بشود چنین تلقی کرد که آنها جاذبه‌ای قوی و ارتباطی روحی را تجربه کرده‌اند که سپس آن را به رابطه‌ای قوی و موفق بدل ساخته‌اند. محمود هندی‌پور،‌روانشناس و مشاور درباره عشق در نگاه اول توضیح می‌دهد.

بقیه تو ادامه مطلب

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻴﺸﻪ عشق من

 
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻴﺸﻪ عشق من
ﭘﺴﺮ : ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ؟
ﭘﺴﺮ: ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ . ﻭ ﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ .

ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮ، ﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻱ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ ﻭ ﻣﻴﺮﻳﺰﻥ …. ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ . ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ .

ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ :
ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﻮ ﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭی ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ .
ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﮑﻲ
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﺮﺩ …

ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻧﺪﻳﺪ .
ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﻭ ﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ؛ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ
ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ؛ ﭼﺸﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ :

ﻋﺰﻳﺰﻡ ،ﻋﺸﻘﻢ، ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ….
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ
ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ….
ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ …
ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﮑﺮﺩ …
ﻛﻠﻴﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﻟﺒﺎﺳﻰ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ….
ﺁﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ

 

مــن بــودن آنــهـایــی را مــیـخـواهــم کــه حـتــی یــادشــان زنــدگــی را زیــبــاتــر مـیـکـند
پـس هـمـیـشـــه بـاش …

*****

کبریتهای سوخته هم روزی درختهای شادابی بوده اند مثل ما که روزگاری می خندیدیم قبل از اینکه عشق روشنمان کند

*****

چـیــز عـجـیـبـی سـتــ …!
وقـتـــی هـر شــبـــ ب خـیـر مــی گــذرد …
بـی آنــکـه کـســی ب تـــو بـگـویــد
“شـبـــ ب خـیــر”

*****

http://gallery.avazak.ir/albums/userpics/10001/Avazak_ir-Love177.jpg

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

چگونه فردی عاشق یک فرد خاص می شود؟

 
چگونه فردی عاشق یک فرد خاص می شود؟
برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

جملات و متن های عاشقانه

تو باشی و هوای بهار و من
قدم به قدم فدایت می شوم
تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم
به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم
به بن بست ها ، به خیابان هایی همه با یک نام …
دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم ، راه خانه را هم ندانم تا همه بفهمند برای من کم حواس خانه آن جاست که تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم !
.
.
عید یعنی :
ع : عزیزم
ی : یادت نره
د : دوست دارم !

.........................

زود برو ادامه بدو بدو

 

.

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

داستان کوتاه و بسیار عاشقانه ایستگاه عشق

باز رسیدیم به ایستگاه
بارون همه جا رو خیس کرده بود
شب بود…
راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم…
خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم…
بخار از دهنت بیرون میومد… خستگی رو توی چشمات میدیدم
یادته… عشقم بودی…
مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت که به حساب سرما نخوری… رسیدم خونه با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم!
گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت…

حالا اومدم توی همون ایستگاه اینبار تنها بودم!!!
هوا سرد بود… ولی کاپشنم تنم بود…!!!
رسیدم خونه… جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود
یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود…
یه چایی داغ بعدشم خواب…
صبح فردا رسید… حس بدی بود
سرما خورده بودم تنهای تنها

به دل گفتم سکوت کن تا بمیرم

 

نمی خواهم تارو پودم را ببینم

 

به عشق گفتم به دست غم اسیرم

 

بیا با من ودا کن تا بمیرم

.

..

.

..

برید ادامه زود

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

آپلود عکس


دارمت دوست به قدری که خدا میداند


راز این گفته فقط باد صبا می داند


مهرت ای عشق زمانی ز دلم پاک شود


که همه پیکر من زیر زمین خاک شود

 

تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سرفصل لبخند هر برگ یاسی
یر پژوک سرخ صدایی
تو رنگین کمانی ز چشمان موجی
تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رویاییم کلبه دل
تو یک قصه از واژه ابتدایی
تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
تو بارانی از سرزمین وفایی
تو را مثل چشمان خود میشناسم
اگرچه ز مژگان چشمم جدایی

تعداد صفحات : 9